مستند بلوط (1347) اثر نادر افشار نادری؛ نخستین مستند مردم‌نگاری ایران


مشاهده مستند از آپارات موسسه

نادر افشار نادری در سال ۱۳۰۵ در مشهد به دنیا آمد. پدرش اسماعیل میرزا با شش واسطه از نوادگان نادرشاه افشار بود. خانواده میرزا اسماعیل هشت فرزند داشت که «نادر» کوچکترین این فرزندان به‌شمار می‌رفت. نادر برادری به نام «داوود میرزا» داشت. این دو، شش خواهر نیز داشتند. نادر تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد به پایان برد. برای تحصیل دانشگاهی به تهران آمد و در حین تحصیل رشته فلسفه و علوم تربیتی در دانشگاه تهران، در وزارت فرهنگ آن روز (وزارت آموزش و پرورش کنونی) به تدریس می‌پرداخت. در سال ۱۳۳۷ موفق به اخذ درجه لیسانس گردید و تحصیلات خود را در رشته جامعه‌شناسی در مؤسسة مطالعات وتحقیقات اجتماعی‌دانشگاه تهران ادامه داد و در سال ۱۳۳۹ مدرک کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. آنگاه برای تحصیلات تکمیلی راهی کشور فرانسه شد. در فرانسه وی به تحصیل رشتة مردم‌شناسی‌پرداخت و در سال ۱۳۴۳ مدرک دکترای خود را در این رشته دریافت کرد. پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۴۴ و با موافقت غلامحسین صدیقی، به تدریس «مردم‌شناسی نظری» مشغول شد. افشار نادری همواره پژوهش را با تدریس ترکیب کرده بود. وی با گروه‌های تحقیقاتی مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی همکاری می‌کرد، تا سرانجام، با سه محقق دیگر یعنی جواد صفی‌نژاد، هوشنگ کشاورز صدر و حسن پارسا، گروه عشایری را از درون گروه روستایی/ عشایری مؤسسه مطالعات اجتماعی جدا کرد و به آن استقلال بخشید وسرپرستی آن را به عهده گرفت. (ویکی‌پدیا)

به نقل از مدخل مستند بلوط، دایره المعارف اسلامی، عباس بهارلو:
این فیلم نخستین فیلم مستند سینمای ایران است که در ۱۳۴۷ ش ساخته شد. افشارنادری به‌عنوان یک مردم‌شناس، توانست دیدگاهها و مباحث مردم‌شناختی را با مدیوم و زبان سینما تلفیق کند و فیلمی بسازد که به حوزۀ انسان‌شناسی تصویری یا فیلم اتنوگرافیک[۱] تعلق دارد.
افشارنادری که دکتریِ مردم‌شناسی خود را در ۱۳۴۳ ش / ۱۹۶۴ م از دانشگاه سوربن فرانسه گرفته بود (صفی‌نژاد، ۸)، هدف فیلم مردم‌نگاری را ضبط پدیده‌هایی از فرهنگ یک جامعه می‌دانست که در معرض تغییر و تحول است. از نظر او در این نوع فیلم، دست‌بردن در واقعیات گمراه‌کننده و اشتباه است («فیلم ... »، ۳۱). مهم‌تر از اینها، وی معتقد بود که ساختن فیلم مردم‌نگاری بدون مطالعۀ قبلی دربارۀ موضوع مورد نظر (همان، ۲۷) ممکن است مردم‌نگاران را به نتایجی برساند که تحت نفوذ سنت مردم‌نگاریِ اواخر سدۀ ۱۹ و اوایل سدۀ ۲۰ م، به آن رسیده بودند و براساس آن، مغرب‌زمین مرکز تمدن، و انسان غربی نقطۀ پرگار تعقل منطقی تصور می‌‌شد و بومیان سرزمینهای کشف‌شده توسط غربی‌ها وحشی و ابتدایی نام گرفته بودند (همان، ۲۶؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، افشارنادری).
از این لحاظ، هنگامی که افشارنادری برای ساختن فیلم بلوط اقدام کرد، مصمم بود که از همۀ سنتهای ناپسند اوایل سدۀ ۲۰ م پرهیز کند و فیلمش را مبتنی بر تحقیقهای مفصلی که انجام داده بود، بسازد. درواقع، فیلم بلوط برای او در امتداد پژوهش‌هایی بود که در گروه عشایری مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران انجام می‌داد. این گروه زیر نظر افشارنادری، در زمستان ۱۳۴۵ ش، در سفر مقدماتی ۱۶روزه به کهگیلویه و بویراحمد، بررسیهای اولیه در ۶ ایل منطقه را آغاز، و دربارۀ آن، گزارش مفصلی به سازمان عمران منطقه‌ای کهگیلویه و بویراحمد ارائه کرده بود. افشار نادری در این گزارش، ضمن معرفی و به دست دادنِ شناختی از زندگی کوچندگی عشایر، ضرورتِ مطالعۀ طرح جامع (مطالعۀ موردی یک‌ساله در منطقه) را پیشنهاد داده بود (صفی‌نژاد، ۱۰).
فیلم بلوط حاصل طرح مطالعۀ جامع اجتماعی ایلات کهگیلویه است که در ۱۳۴۶ ش، توسط ۱۲ پژوهشگر مرد و زن به سرپرستی افشارنادری انجام، و نتیجۀ نهایی تحقیقات در ۱۳۴۷ ش، در ۹ جلد کتاب به‌صورت تکثیری منتشر شد (همانجا). این سفر برای گروه عشایری، فرصت مغتنمی بود تا با پیمودن حـدود ۲۵۰ کمـ راه در کـوهستانهای بهمئی‌احمـدی، یـوسفـی و علاءالدینی، تقریباً با همۀ عشایر آن سرزمین روبه‌رو شوند و آنچه را در نظر داشتند، بپرسند و ببینند و در زندگی روزمرۀ آنها شرکت کنند (افشار‌نادری، مونوگرافی ... ، پنج). افشارنادری در این سفر، ۴۰ حلقه فیلم ریورسالِ سه‌دقیقه‌ای و یک دوربین بولکسِ کوکیِ ۱۶میلی‌متری و ضبط صوت اوهر به همراه داشت و همسرش الویا رسترپو ــ که او هم مردم‌شناس بود و پایان‌نامۀ تحصیلی‌اش را دربارۀ زنان ایـل بهمئی نـوشتـه بـود ــ به‌عنوان صدابردار با وی همکاری می‌کرد. افشارنادری برای ساختن بلوط، فیلم‌نامه‌ای در اختیار نداشت. اساس فیلمِ او مشاهدات گسترده‌اش در منطقه، و اطلاعاتی بود که دربارۀ درخت، میوه و کَلْگ (نان بلوط) کسب کرده بود (رسترپو، «روایت ... »، ۳۲۳) و به طور کلی به این شرح بود:
زنان عشایر، بلوط را در میان بَردْلَه که همچون هاون سنگی است، آسیاب می‌کنند و روی بلوط آسیاب‌شده، آب جوش می‌ریزند و ۳ شب در آب نگه می‌دارند؛ آن‌گاه آن را در سبدی که سَله می‌نامند، می‌ریزند و یک شب هم در آب روانِ رودخانه یا چشمۀ آب قرار می‌دهند که تلخی‌اش گرفته شود؛ سپس روی بَرْدْتخته که جای خمیرکردن است، از آن خمیری تهیه می‌کنند که به آن کلگ می‌گویند؛ نیز به اندازۀ خمیر بلوط، خمیر آرد گندم به آن می‌افزایند ــ که به آن کَلْ پَتیر می‌گویند ــ و با تیر چوبی روی ساج پهن می‌کنند؛ سرانجام آن را روی تابه / تاوه می‌پزند و این چنین نان بلوط که به رنگ قهوه‌ای سوخته است، آماده می‌شود.
بلوط استفاده‌های دیگری هم دارد؛ سر و ته آن را با چاقویی به نام وَرَنْجوک جدا می‌کنند و در خاکستر داغ می‌گذارند و پس از پختن می‌خورند که به آن بلیت بوهِل می‌گویند (کریمی، ۳۹).
طایفه‌های لُر و بختیاری دربارۀ بلوط ترانه‌ها و مثلهای فراوانی دارند که برای نمونه به اینها اشاره می‌شود: یک لر ۹ تا نان بلوط را با یک گنجشک می‌خورد؛ هر کجا که لر است بلوط هم هست و هرکجا که بلوط است لر هم هست؛ شابلوط، شابلوط تو بوای (پدر) لرها هستی، چقدر تو بچه‌های پابرهنه را می‌دوانی (رسترپو، زنان ... ، ۷۰؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، بلوط، درخت).
عمدۀ صحنه‌های فیلم بلوط متعلق به قلمرو بهمئی است. صحنه‌هایی از فیلم در اطراف برم (دریاچۀ) الوان ــ که در منطقۀ یوسفی در نیمۀ جنوبی بهمئی، به نام بهمئی‌احمدی در سرآسیاب قرار دارد ــ و صحنه‌های پایانی آن (سوختن گاز طبیعی) در دوگنبـدان (گچسـاران) ــ واقع در جنوب کهگیلویه در دشت بلوط ــ فیلم‌برداری شده است (صفی‌نژاد، ۲۰).
موضوع اصلی فیلم مراحل دشوار آماده‌ساختنِ بلوط و تهیۀ نان از آن است، اما افشارنادری کوشش کرده است تا زندگی روزانۀ عشایر کوچ‌نشین را نیز با تأکید بر نحوۀ تقسیم کار آنها در فصلهای مختلف سال نشان بدهد. ساختن چپق روی خاک زمین، شخم‌زدن با خیش چوبی و به کمک الاغ، بچه‌داری و خواباندن بچۀ شیرخواره در گهواره، دوشیدن شیر بز، گله‌داری، تهیۀ کره با مشک، دروکردن گندم و جو، بزمِ عروسی، سوارکاری، و در پایان کوچ یک «مال»، گوشه‌هایی از زندگی عشایر ایل بهمئی است که در فیلم بلوط ثبت شده است. او معتقد بود که در مردم‌شناسی نمی‌توان به یک جنبه از زندگی عشایر، جدا از بافت کلی آنها در اجتماع پرداخت (نفیسی، ۳۱۶).
افشارنادری در جزوه‌ای تکثیری به زبان انگلیسی که هم‌زمان با نمایش فیلمش انتشار داد، نوشته است: «مهم‌ترین حوزۀ نفتی ایران در منطقۀ کهگیلویه واقع شده است». درواقع، افشارنادری به شیوۀ سینمای توصیفی، فقط شاهدبودن و مردم‌نگاری را کافی نمی‌داند و ازاین‌رو، بدون توسل به گفتار و با نشان‌دادن تصاویری از شعله‌های گازی که به هدر می‌رود، یادآوری می‌کند که این گروه از عشایر ایران با همۀ دشواریهای کار و زندگی و فقر و فاقه و محرومیتهایشان، در «سرزمین طلای سیاه» زندگی می‌کنند (تهامی‌نژاد، ۸۶).
افشارنادری فیلمش را برای مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی تهیه کرد، اما به اصرار یکی از دانشجویانش فیلم را در اختیار تلویزیون ملی ایران، و برنامۀ ایران‌زمین قرار داد که دو بار نمایش داده شد: یک بار به صورت کامل، و بار دوم بدون صحنه‌های مربوط به شعله‌های گاز. ظاهراً مدیران ارشد تلویزیون متوجه جنبۀ کنایی و انتقادی این صحنه شده، و آن را سانسور کرده بودند.
افشار نادری با مسائل تکنیکی و مطالعات سینمایی آشنایی نداشت و از اصول فیلم‌سازی آگاه نبود. بلوط هر چند به‌عنوان نخستین فیلم مستند یک مردم‌شناس، از زندگی عشایر و نحوۀ تهیۀ نان بلوط، در تاریخ سینمای مستند ایران فیلم مهمی محسوب می‌شود، از حیث زیبایی‌شناسی بصری از چنان کیفیتی برخوردار نیست که نشان بدهد افشارنادری فیلم‌سازِ موفقی هم هست.
عمدۀ صحنه‌های فیلم بلوط با نماهای عمومی[۲] و نماهای خیلی دور[۳]، فیلم‌برداری، و به‌ندرت جزئیات زندگی و کار و تلاش عشایر نشان داده شده است. پاره‌ای نماهای عمومی که در آنها موقعیت کلی و عمومی منطقۀ بهمئی، خانه‌های عشایری، و عبور و مرور مردان و زنان در پیچ‌و‌خم راههای صعب‌العبور نشان داده می‌شود، در ترسیم جغرافیای منطقه مؤثر هستند. اما تصویر نزدیک[۴] از چهره و دستان پرتلاش عشایر به‌ندرت در فیلم دیده می‌شود. معدودی تصاویر نزدیک که در فیلم وجود دارد، به ارزشهای زیبایی‌شناختی آن افزوده است. برای نمونه، موقعی که دو زن رودرروی هم در هاون سنگی بلوطها را خرد می‌کنند، نماهایی از چین‌وشکنهای لباسهای بلند رنگارنگ و گل‌دار آنها گرفته شده است که با هر حرکت زنان، جلوۀ نظرگیری به تصویر داده است. مشابه همین نما در صحنۀ رقص زنان عشایر نیز تکرار شده است: زنها با همان لباسهای رنگارنگ، درحالی‌که نیم‌دایره‌ای تشکیل داده‌اند، دو دستمال به دست دارند و دست‌افشانی و پای‌کوبی می‌کنند. موج پایین لباسها و تکان‌دادن دستمالها در هوا زیبایی و طراوتی به تصویر داده که نظرگیر است. همچنین نماهای خیلی نزدیک از زینتهای نقره‌ای که زنان به گردن دارند یا به گوشۀ چهارقد خود بسته‌اند، نمونه‌های دیگری از چنین نماهایی هستند.
افشارنادری که گمان می‌کرد فیلمش به‌سبب نمایش زندگی سخت و فقیرانۀ عشایر، توقیف خواهد شد، حلقه‌های نگاتیو فیلم را پس از فیلم‌برداری، برای امور چاپ و لابراتوار به فرانسه فرستاد و به‌همراه همسرش یک ماه به‌عنوان مرخصی به فرانسه رفت. او فیلم را به تدوینگری فرانسوی سپرد، که بسیاری از راشهای آن را دور ریخت و فیلمی با زمانی حدود ۳۳ دقیقه تدوین کرد. آنها در فرانسه در موزۀ انسان‌شناسی، فیلم را به ژان روش که تجربه‌های فراوانی در ساختن فیلمهای اتنوگرافیک داشت، نشان دادند تا از رأی و نظر انتقادی او استفاده کنند. نظر روش پس از دیدن فیلم، مثبت بود: «مشکل می‌شود قبول کرد که این اولین فیلمِ تو باشد. اگر بتوانی فیلم دوم را هم همین‌طور بسازی، باید واقعاً به تو دست مریزاد گفت!» (نک‍ : رسترپو، «روایت»، ۳۲۳). روش به طور کلی معتقد بود که مردم‌شناسان معمولاً معترض جامعه‌ای هستند که در آن زندگی می‌کنند، و فیلم‌سازانی همچون او هم فیلم می‌سازند تا معترض مردم‌شناسی و دیدگاههای مردم‌شناختی باشند (ص ۲۶۶).
بلوط نخستین‌بار در هشتمین کنگرۀ علوم انسان‌شناسی و علوم اجتماعی توکیو (شهریور ۱۳۴۷) نمایش داده شد (رسترپو، زنان، ۶۷؛ صفی‌نژاد، ۱۳). بعد از افشارنادری، در ۱۳۵۰ ش غلام‌حسین طاهری‌دوست هم فیلمی با همین نام، از مراحل تهیۀ نان بلوط ساخت.

مآخذ
افشارنادری، نادر، «فیلم مردم‌شناسی، با نگاهی به فیلم <علف>»، فرهنگ و زندگی، تهران، ۱۳۵۲-۱۳۵۳ ش، شم‍ ۱۳-۱۴؛

همو، مونوگرافی ایل بهمئی، تهران، ۱۳۴۷ ش؛

تهامی‌نژاد، محمد، سینمای مستند ایران، عرصۀ تفاوتها، تهران، ۱۳۸۱ ش؛

رسترپو، الویا، «روایت آخر»، درآمدی بر انسان‌شناسی تصویری و فیلم اتنوگرافیک، به کوشش ناصر فکوهی، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ همو، زنان ایل بهمئی، ترجمۀ جلال‌الدین رفیع‌فر، تهران، ۱۳۸۷ ش؛

روش، ژ.، «فیلم می‌سازم تا معترض مردم‌شناسی باشم»، ترجمۀ محمد شهبا، فارابی، تهران، ۱۳۷۵ ش، شم‍ ۱؛

صفی‌نژاد، جواد، «سال‌شمار زندگی دکتر نادر افشارنادری و گذری بر آثار تصویری آن مرحوم»، فصلنامۀ عشایری، تهران، ۱۳۸۱ ش، س ۶، شم‍ ‍۳-۴؛

کریمی، اصغر، «نگاهی به زندگی و آداب و سنن در ایلات هفت‌لنگ و چهارلنگ»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۵۰ ش، شم‍ ۱۱۱؛

نفیسی، حمید، فیلم مستند، تهران، ۱۳۵۷ ش.