هرمنوتیک جرم شناسی در چارچوب مکتب شیکاگو؛ تفسیر جرم در بستر فضای اجتماعی | دکتر حسن محمدی نویس - موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی isr
هرمنوتیک جرم شناسی در چارچوب مکتب شیکاگو؛ تفسیر جرم در بستر فضای اجتماعی | دکتر حسن محمدی نویس
22 05 2025 23:19
News Code : 97658327
View Count : 439
- دکتر حسن محمدی نویسی: دانشیار گروه اقتصاد سیاسی در دانشگاه SMC ، سوئیس.
مقدمه: پیوند میان هرمنوتیک و جرمشناسی
هرمنوتیک، به عنوان هنر و علم تفسیر، ریشه در مطالعات الهیات و فلسفه دارد اما با گسترش دامنه علوم انسانی، به ویژه جامعه شناسی، روانشناسی و انسان شناسی، به ابزاری روش شناختی برای فهم معنای پدیده های اجتماعی بدل شده است. در این میان، جرم به عنوان پدیده ای اجتماعی که ریشه در بافت های فرهنگی، اقتصادی و ارتباطی دارد، نیازمند رویکردی تفسیری و لایه مند است تا فراتر از چارچوب های حقوقی و کمی، به فهم زیربنای معنایی و زمینه ای آن نائل شویم. جرم نه صرفاً یک کنش قانون شکنانه، بلکه نوعی واکنش اجتماعی به شرایط، معانی و تجربیات زیسته است. هرمنوتیک جرم شناسی می کوشد با بهره گیری از روش های تفسیری، به درک عمیق تری از ساختارهای معنایی کنشهای مجرمانه دست یابد و از این رهگذر، تصویری پیچیده تر و انسانی تر از بزهکاری ارائه دهد. در این میان، مکتب شیکاگو با تمرکز بر تحلیل محیط شهری، تعامل اجتماعی و تغییرات ساختاری، بستری مناسب برای تلفیق هرمنوتیک و جرم شناسی فراهم آورده است.
بسترهای نظری مکتب شیکاگو در جرم شناسی
مکتب شیکاگو که از دهه ۱۹۲۰ در دانشگاه شیکاگو پایه گذاری شد، نخستین جنبش علمی در جامعه شناسی شهری بود که با به کارگیری رویکردهای میدانی و مشاهده محور، تلاش کرد فرایندهای اجتماعی در فضای شهری را تحلیل کند. یکی از مهمترین مفاهیم مطرح شده در این مکتب، نظریه «ناهماهنگی اجتماعی»(Social Disorganization) بود که توسط پژوهشگرانی مانند کلیفورد شاو و هنری مک کی مطرح شد. آنان با بررسی داده های مربوط به بزهکاری نوجوانان در محلات مختلف شهر شیکاگو، دریافتند که نرخ بالای جرم و انحراف، نه لزوماً به ویژگیهای فردی بلکه به ویژگیهای ساختاری محله ها مرتبط است. فقر، مهاجرت پذیری بالا، نااستواری جمعیتی و فروپاشی نهادهای غیررسمی کنترل اجتماعی از جمله عواملی بودند که در نظریه آنها به عنوان متغیرهای کلیدی در تولید جرم شناخته شدند.
اما ویژگی برجسته مکتب شیکاگو، نه صرفاً تحلیل آماری، بلکه تأکید بر مشاهده، مشارکت و گفت وگو با افراد درگیر در پدیده های اجتماعی بود. همین ویژگی، پیوندی ناگسستنی میان روش شناسی این مکتب و هرمنوتیک برقرار می کند. در اینجا پژوهشگر تنها گردآورنده داده نیست، بلکه بهعنوان «مفسر» معانی اجتماعی کنش ها عمل میکند. هر فرد، هر محله و هر کنش مجرمانه، حامل معنایی است که در بستر ارتباطات، مناسبات قدرت، تاریخچه زیستی و تجربیات روزمره شکل گرفته است.
تفسیر هرمنوتیکی از جرم در چارچوب مکتب شیکاگو
ترکیب روش شناسی هرمنوتیکی با مبانی نظری مکتب شیکاگو، زمینه را برای فهمی چندلایه و تفسیرگرایانه از جرم فراهم می آورد. از دیدگاه هرمنوتیک، رفتار مجرمانه نه یک «خطا» یا «انحراف» صرف، بلکه نوعی کنش اجتماعی معنادار است که در پاسخ به شرایط زیستی خاص، تجربه می شود، درونی می شود و گاه به بخشی از هویت فردی یا جمعی بدل میشود. مکتب شیکاگو با ورود به محلات جرم خیز، گفت وگو با بزهکاران، ثبت روایت های شخصی و استفاده از مشاهده مشارکتی، در واقع در مسیر همان تفسیری حرکت می کند که هرمنوتیک آن را ممکن می سازد.
در این رویکرد، مفاهیمی مانند «هویت بزهکار»، «معنای جرم برای عامل آن»، «روایت های محلی از بزهکاری» و حتی «خرده فرهنگ های بزهکارانه»(subcultures of deviance)، دیگر صرفاً داده هایی برای تحلیل آماری نیستند، بلکه متونی هستند که باید خوانده شوند، تفسیر شوند و در پرتو زمینه فرهنگی و اجتماعی شان فهمیده شوند. برای نمونه، جوانی که در یک محله فقیرنشین و محروم مرتکب دزدی می شود، لزوماً به عنوان یک تهدید اجتماعی شناخته نمی شود؛ بلکه ممکن است کنش او پاسخی به بی عدالتی ساختاری، غیبت فرصت های مشروع و تجربه طرد اجتماعی باشد.
همچنین مفهوم «برساخت اجتماعی جرم» که بعدها توسط نظریه پردازانی همچون هاوارد بکر در قالب نظریه برچسب زنی (Labeling Theory) مطرح شد، ریشه در سنت تفسیری دارد که مکتب شیکاگو آغازگر آن بود. جرم در این دیدگاه نه پدیده ای ذاتی، بلکه نتیجه تعاملات اجتماعی، فرآیندهای برچسب گذاری و پاسخ جامعه به رفتار خاص تلقی میشود. هرمنوتیک به ما کمک می کند تا این فرآیند را نه تنها توصیف، بلکه از درون تجربه کنیم و تبیینی معنایی از آن ارائه دهیم.
نتیجه گیری: جایگاه نوین تفسیر در جرم شناسی شهری
هرمنوتیک جرم شناسی در چارچوب مکتب شیکاگو، پلی است میان تحلیل های کلاسیک ساختاری و فهم های تفسیری از رفتار مجرمانه. این رویکرد، جایگاه انسان در مقام فاعل اجتماعی، تجربه گر زمینه های ساختاری و معنابخش به رفتار، را احیا می کند و به جای تحلیل صرف آماری، بر تجربه زیسته بزهکار، روایت او از عمل مجرمانه و بستر معنایی آن تمرکز می نماید. پژوهش هایی مانند اتو بیور و آگوست بلومر که با رویکرد مردم نگارانه به تحلیل باندهای خیابانی پرداختند، نشان دادند که جرم برای برخی گروه ها نه فقط ابزار بقاء، بلکه شیوه ای برای تولید معنا، هویت و حتی تعلق اجتماعی است.
افزون بر این، تلفیق هرمنوتیک با نظریه های ساختاری مکتب شیکاگو به ما امکان می دهد تا ضمن درک زمینه های اجتماعی وقوع جرم، به پیچیدگی های روانی، فرهنگی و معرفتی آن نیز توجه کنیم. در نهایت، باید تأکید کرد که در دنیای امروز که فقر، تبعیض، بی عدالتی و خشونت ساختاری همچنان در حال بازتولیدند، رویکردهای تفسیری مانند هرمنوتیک جرم شناسی میتوانند مسیرهایی تازه برای فهم عمیق تر، سیاستگذاری انسانی تر و پیشگیری اجتماعی تر از جرم فراهم آورند.
منابع و مآخذ
1. Shaw, C. R., & McKay, H. D. (1942). Juvenile Delinquency and Urban Areas. University of Chicago Press.
2. Becker, H. S. (1963). Outsiders: Studies in the Sociology of Deviance. Free Press.
3. Giddens, A. (1984). The Constitution of Society: Outline of the Theory of Structuration. University of California Press.
4. Ricoeur, P. (1976). Interpretation Theory: Discourse and the Surplus of Meaning. Texas Christian University Press.
5. Taylor, I., Walton, P., & Young, J. (1973). The New Criminology: For a Social Theory of Deviance. Routledge.
6. Mead, G. H. (1934). Mind, Self, and Society. University of Chicago Press.
7. Matza, D. (1964). Delinquency and Drift. Wiley.
* کلیه حقوق این یادداشت مربوط به نگارنده است و موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، صرفاً منتشرکننده یادداشتهای علمی دریافتی بوده و در مورد اعتبار علمی و محتوایی آن ادعایی ندارد.